نخستین گفتگوی اختصاصی خانواده دانشمند هسته ای دفاعی کشور
ناگفته های فرزندان شهید فخری زاده از ترور پدر
فرزندان شهید محسن فخری زاده در برنامه بدون تعارف این هفته برای نخستین بار از ماجرای ترور دانشمند برجسته کشورمان گفتند.
به گزارش خبرنگار
خبرگزاری صدا و سیما ، یک هفته پیش دکتر محسن فخری زاده دانشمند صنعت دفاعی و هسته ای کشورمان در منطقه آبسرد دماوند ، مقابل چشمان همسرش به دست تروریست ها به شهادت رسید.
پسران شهید فخری زاده در برنامه بدون تعارف از طرح ترور این شهید که سالها قبل کلید خورده بود گفتند تا اتفاقاتی که روز حادثه در صحنه ترور رخ داده که متن گفتگو به این شرح است:
خبرنگار:ما قرار بود خدمت حاج خانم هم باشیم که فراهم نشد.
فرزند شهید: خیلی سعی کردند که حتماً در این برنامه باشند اما به خاطر مرامی که برای حاج آق گرفته اند امکانش نبود.
خبرنگار: ان شاءالله در یک فرصت مناسب خدمتشان باشیم،حاج چند فرزند داشت؟
فرزند شهید : سه فرزند، شاید بتوان گفت شش فرزند، سه تا پسر داشتند و سه تا عروس و چون دختر نداشتند عروس هایشان برایشان حکم دخترشان را داشتند.
خبرنگار: شما پسر بزرگ حاج آقا بودید؟
فرزند شهید: بله من پسر بزرگ حاج آقا هستم.
خبرنگار: اهل کجا بودند؟
فرزند شهید: حاج آقا زاده قم بودند، بزرگ شده قم بودند تا 18 سالگی و بعد از 18 سالگی که انقلاب اسلامی پیروز شد ایشان از همان سال راهی تهران می شوند و به سپاه می پیوندند.
خبرنگار: بعد از آن تحصیلاتشان و فعالیت هایشان در چه حوزه ای بود؟
فرزند شهید: تحصلاتشان در حوزه فیزیک با هدف و گرایش هسته ای بود.
خبرنگار: حاج آقا برای کشور ما چه کاری کردند؟ بار علمی ایشان چه فواید و دستاوردهایی برای ما داشت؟
فرزند شهید: حاج آقا شهید علم و اندیشه شد، من شاید به جرأت بتوانم بگویم که بزرگترین خدمتی که حاج آقا کرد در حوزه های مختلف غیر از حوزه تخصصی ایشان و پروژه های جدی ایشان که در حوزه هسته ای دفاعی بود در حوزه های مختلف علوم و دانشی را تولید کردند که اگر هزاران هزار بار حاج آقا شهید شود نه تنها مردم ایران بلکه کل بشریت از این علوم تولید شده و از این اندیشه و دانش تولید شده بهره مند خواهد بود.
خبرنگار: دلیل دشمنی استکبار، اسرائیل و آمریکا با ایشان چه بود؟
فرزند شهید: اولین مسئله اینها این بود که این تولید علوم در ایران وابستگی کشور را کم می کند نمونه های آن را زیاد دیده ایم که تنها مسئله آنها را دیده ایم بر سر بحث های دفاعی نیست، کلاً با استقلال در این کشور مشکل دارند با بحث علمی که داریم در موردش صحبت می کنیم، در هر علومی که ما پیشی می گیریم اینها مسئله دارند و هر ضربه ای که بتوانند به آن می زنند.
خبرنگار: آقاحامد، خود حاج آقا از کی متوجه شدند که برای ایشان طرح و نقشه ترور دارند چه می گفتند از این موضوع؟
فرزند شهید : اولین اقدام تروریستی علیه ایشان که واقعاً اقدام تروریستی بود مربوط به 21 سال پیش می باشد یعنی در واقع ما 21 سال است که خانواده خودمان را عرض می کنم هر روز صبح که حاج آقا از در بیرون می روند معلوم نیست که شب برگردد یا نه.
خبرنگار: آن روزهایی که می دانستند خطر ترور است، نگران نبودند؟ به شما چیزی نمی گفتند؟
فرزند شهید: من هیچ موقع در کل این 21 سال حاج آقا را نگران ترور ندیدم یعنی هر موقع حتی به خاطر شرایط حساس تیم حفاظتی ایشان می گفتند که در خانه بمانید و سرکار نیایید
می گفتند من اگر قرار باشد که کار نکنم چه فرقی دارد که باشم یا نباشم بگذارید من بروم و کارم را انجام دهم.
خبرنگار: یعنی بابت نگرانی حرکتشان را آرام نکردند؟
فرزند شهید: تحت هیچ شرایطی، قطعاً بچه های تیم حفاظتی شان خیلی خوب می دانند، همان روزی که این اتفاق می افتد خیلی به ایشان می گویند که با توجه به شرایط امروز حرکت نکنیم و حاج آقا می گوید من بعدازظهر کلاس دارم باید صبح بروم و مطالعه کنم برای کلاس بعدازظهر ، چون جایی خارج از تهران بودند و گویا جلسه خیلی مهمی هم داشتند،براهمین به خاطر کلاس و جلسه بر میگردند.
خبرنگار:پس اصرار می کنند؟
فرزند شهید: بله
خبرنگار: دقیقاً یک هفته از آن روز تلخ گذشت، خواندم که یکی از فرزندان حاج آقا زودتر کنار ایشان رسیدند، از آن روز و از آن صحنه برای ما می گویید؟
فرزند شهید: چه بگویم. من چون خیلی نزدیک بودم مادرم زنگ زد، وقتی که وارد منطقه شدم هنوز دود و بوی خون در فضا بود و من نمی دانم در آن فضا در چه حالتی بودم، یک عملیات تروریستی ساده که یکی بیاید و دو تا تیر بزند اینها نبود، آن صحنه ای که من دیدیم واقعاً یک جنگ تمام عیار بود، واقعاً یک جنگ بود، تازه بابا را آورده بودند بهداری آبسرد که من رسیدم و مجبور شدیم حاج آقا را با هلی کوپتر منتقل کنیم، من در داخل آمبولانس و هلی کوپتر در کنار حاج آقا بودم، سعی می کردیم حاج آقا را سی پی آر کنیم، تنفس مصنوعی می زدیم به حاج آقا، اگر از من بپرسید من احساسم این است که در داخل هلی کوپتر حاج آقا شهید شده بود.
خبرنگار: حاج آقا در صحنه چند گلوله خورده بودند؟
فرزند شهید: چیزی که می گویند 4 یا 5 گلوله از فاصله خیلی نزدیک یعنی فکر کنم فاصله 4 - 5 متری ، صحنه متفاوتی بود.
خبرنگار: حاج خانم از آن لحظه چه می گویند و چه وقت متوجه شدند که در موقعیت ترور هستند؟
فرزند شهید: از لحظه ای که ماشین متوقف می شود و از لحظه اولی که بابا بیرون می آید متوجه می شوند، حاج آقا احساس می کنند که ماشین آسیب دیده و پایین می آیند و متوجه می شوند که جریان اینگونه است و تیراندازی میشود که در عکس مشخص است اول ماشین گلوله باران می شود، مادر هم کنار پدر بودند.
فرزند شهید: مادر می گوید نمیدانم که چرا هیچ کدام از این گلوله ها به من نخورد من رفته بودم که این گلوله ها به ایشان نخورد اما نمی دانم چرا گلوله ها می آمد از بغل من رد می شد ولی به من نمی خورد و نکته دوم این است که صحرای کربلایی بود، گلوله می آمد، انفجار، خاک، ترکش و همه اینها.
فرزند شهید: به حاج خانم هم خیلی ترکش اصابت کرده بود، چندین ترکش.
خبرنگار: حاج خانم هم آسیب دیدند؟
فرزند شهید: آسیب ترکشی، در اثر انفجار خودرو در آن فاصله نزدیک یعنی هفت هشت ده متر فاصله داشتند.
خبرنگار: در صحنه کسی را هم دیده بودند؟
فرزند شهید: نه عنوان می کنند که ما در صحنه کسی را ندیده ایم.
خبرنگار: حاج آقا در آن صحنه چیزی به حاج خانم گفته بودند؟
فرزند شهید: بله، در آن صحنه چیزی که گفتند جمله ای بود که نگران مادر بود و گفته بود که بلند شو برو و اینجا نمان، اینها من را می خواهند، یعنی بعد از این که دو تا تیر خورده بودند و حتی نگران تیم حفاظتی شان بودند که گفته بودند اینها من را می خواهند بزنند، شما بروید.
خبرنگار: حاج خانم در آن روز صحنه هایی را دیده اند روزی که وصفش عجیب و قریب است.
فرزند شهید: آن شهید بزرگوار روی پای حاج خانم بوده و 5 تا گلوله می خورد یعنی در آن لحظه ای که 5 تا گلوله می خورد حاج خانم روی زمین نشسته بودند و این شهید بزرگوار کنارشان بودند و گلوله می خورده همچنان ادامه داشته یعنی اولین گلوله ای که می خورد مادر کنارشان بوده بعد حاج آقا که روی زمین می افتد مادر با حاج آقا می نشیند یعنی همان لحظه پایین بودند یعنی قبل از گلوله اول پایین بودند یعنی همین که بابا از ماشین پیاده می شوند مادر به سمتشان می آید، حاج خانم می گویند ما اصلاً صدا نمی شنیدیم می گوید من از این که بابا یک دفعه تکان می خورد احساس می کردم که بابا گلوله خورده است یعنی همین طور که کنار بدن مبارک نشسته بودند بعد از آن دست می زدم می دیدم که دستم پر خون است می فهمیدم که گلوله خورده اند، روی پای حاج خانم 5 گلوله خورده اند.
خبرنگار: یک سوال برای مردم است این که ترور ایشان واقعت انقدر پیچیده و عجیب و قریب بود؟
فرزند شهید: فراتر از این چیزی است که الان مشخص است یعنی توجه داشته باشید ایشان برای مردم ایران ناشناخته بودند ولی برای آنهایی که دشمن پیشرفت ایران بودند بسیار شناخته شدند و بسیار موجب آزار روحی دشمنان شده بودند
به همین دلیل طی این 20 ساله که ایشان بالاخره هدف بودند و جزو برنامه های ناموفق موساد ذکر شده بود حالا بالاخره می طلبید که یک جریان همه جانبه را پیاده بکنه یک عملیات همه جانبه یک ترور ساده نبود.
خبرنگار: نخست وزیر صهیونیستی نتانیاهو اومد اسم ایشون رو آورد ،انشاالله به سزای اعمالشون می رسند.
فرزند شهید: حتما همینطوره
خبرنگار:حاج آقا از جناح خاصی بود؟
فرزند شهید: حاج آقا به هیچ عنوان هیچ گرایش سیاسی نداشت و همیشه می گفتش که خدمت به کشور و خدمت به مردم و اعتلا و پیشرفت کشور مهمه حالا اینکه کی چه کار می کنه چکار نمی کنه سرجای خودش می گفت هرکس موافق مظلومه ما موافقشیم هر کس مخالف ظالمه ما موافقشیم اعتقاد داشت می گفتش که نمی شه اعتماد کرد و دقیقا همان بیانات رهبر معظم انقلاب که چگونه می شه اعتماد کرد چگونه می شه وارد مذاکره شد با گرگی که اصطلاحات خود
خبرنگار: در خصوص امریکا؟
فرزند شهید: بله در خصوص امریکا در خصوص گرگی که این چنین داره رفتار می کنه پخش هم شده الحمدلله در فضای مجازی و خیلی خوشحال شدم که من این صحبت ها پخش شد چون یه سری در واقع سوء تعبیرها یک سری در واقع ابهاماتی در مورد جهت گیری ایشون به خصوص توی این موضوع وجود داشت
خبرنگار:ایشان در زندگی اهل تشریفات بود؟
فرزند شهید : اصلا به هیچ عنوان به هیچ عنوان نه خودشون حتی ما براش یه موقع مناسبتی بود تولدی بود عیدی بود چیزی می گرفتیم تازه گلایه می کرد و می گفت من دارم می خواهم چکار؟
خبرنگار: شما به عنوان پسرانشون از اسم ایشون استفاده کردید ؟
فرزند شهید: اگر درست حضور ذهن داشته باشم 20 سال پیش بود . غروبی بود چون بدون تعارفه من دارم می گم من و آقا مهدی رو تو ماشین صدا کرد حاج آقا، همون حول و حوش 20 سال پیش بود گفت: ببینید من پدر توصیه می کنم که برید دنبال کار آزاد، دنبال کار دولتی و اینها نیائید که یه موقع شائبه ای پیش نیاد یه موقع بحثی چیزی و 20 ساله که من و مهدی و اخوی کوچکم کار آزاد داریم می کنیم یه شرکتیه
خبرنگار:اینکه مطرح شده کار اقتصادی و بزرگی دارید درسته؟
فرزند شهید: برن این چیزهایی که مردم این چیزهایی را که می گن این رسانه هایی که دنبال سوء استفاده اند الآن برن در خدمت شما عرض کنم که درگاه های رسمی، خودشون بررسی کنندبه نتیجه می رسند که چه جوره که آقا این شرکتی که سر صدا راه افتاده چی بود چی شده، سبقه شون نگاه کنن ببینند آقا چه اتفاقی درش افتاده؟اتفاقا شرکت دانش بنیان است.
خبرنگار:خوندم که خانواده حاج قاسم هم اومدند
فرزندان شهید: بله ، زحمت کشیدند لطف داشتند
خبرنگار:کنار شما، حاج آقا از حاج قاسم چه می گفتند؟
فرزند شهید: به حاج قاسم به خاطر عقایدش به خاطر منشش به خاطر اخلاقش به خاطر رفتارش خیلی در واقع منش و رفتار این شهید بزرگوار و سردار دلها رو خیلی اعتقاد داشتند باید منتشر بشه.
خبرنگار:حاج آقا در مسیرشان افتخار زیاد به دست آورده بودند،به کدوم نشان افتخارشون خیلی می نازیدند ؟
فرزند شهید: یه نشان افتخار داشت حاجی اونم نشان خدمت کردن بود یعنی اساسا ایشون سر وقت نشان و درجه و حالا یه چیزهایی هم در اومده حالا خیلی راجع به اون صحبت نمی کنیم که اصلا نظرش راجع به این بحث ها چی بوده و اینها
فرزند شهید: همیشه همه جا می گفت من کارمند علمی ام همیشه همه جا می گفت من کارمند علمی ام
فرزند شهید : می گفتند آقا ما کارمون چیز دیگه اییه باید به کارمون بپردازیم خیلی نشان و ظاهر و این ها خیلی براشون مهم نبود.
خبرنگار:آخر برنامه است حرف دلتون رو به هر کسی که دوست دارید بفرمائید.
فرزند شهید: حاج آقا یک سلاح بیشتر نداشت و آن سلاح قلمش بود همکاران ایشون و دوستان ایشون کسانی که درگیر پروژه های اجرایی ایشون بودند نگذارید که این سلاح زمین بمونه، علیمحمدی ها، شهریاری ها، احمدی روشن ها، سلیمانی ها ، فخری زاده ها هیچ موقع نمی میرند به شرطی که هر قطره خون از خاک بیاد بیرون با پیگیری اعمال شون از طرف ما خواهش می کنم که همانطوری که حضرت آقا به درستی اشاره کردند دوستان و همکاران ایشون سلاح حاج آقا که قلم حاج آقا بود زمین نمونه.
خبرنگار:باز هم ممنونم ازتون ان شاءالله حاج خانم هم هروقت آمادگی داشتند در خدمت شون باشیم در برنامه بدون تعارف که قطعا ایشون هم گفتنی های زیادی دارند.
فرزند شهید : انشاء الله قطعا حتما
خبرنگار: خیلی ممنونم از شما
فرزندان شهید : سپاسگزاریم از شما لطف فرمودید
باسپاس فراوان
خدا خیرتان بدهد